اونقدر عاشقت بودم اسم خودم یادم رفت
نمی دونی بی تو شب ها چجوری خوابم رفت
هر چی بد کردی و بد گفتی شکستی دلمو
از تو رنجیدم و اما... روز بعد یادم رفت
روز بعد یادم رفت
اونقدر عاشقت بودم ......... نفهدمیدم فقط منم
که از این عشق داره می سوزه تنم
قصه ما دو تا رو هر کی شنید
گفت باید از عاشقی دل بکنم
از عاشقی دل بکنم
خدای خوب و مهربانم سلام... این سومین نوشته من در این وبلاگ است! در حالی که چشمانم اشک بار و دلم شکسته! خدای من تو شاهدی! من به غیر از خوبی در حق کسی رفتاری نکردم. خدای من چرا تنهایی و اشک همدم همیشگی من شده است؟ خدایا آیا جواب نیکی و خوبی در حق بندگانت دلتنگی و تنهایی است؟ گناه من چیست خدای خوبم! من به جز تو کسی را ندارم که سر در آغوشش بگذارم و اشک بریزم.... به من صبر بده خدایا... کمکم کن.... کمکم کن.....کمکم کن...
خدای مهربانم سلام. خوشحالم از بابت لطفی که در حق این بنده ناچیزت داشتی و داری... امروز بعد از یک سال می توانم بنویسم که توانستم چند قطعه از کارهایم را به اتمام برسانم.
ایران من ضبط شد. درخت احساس و پرستوی مهاجر هم به لطف تو تمام شدند...
کار بعدی تمنا هست که توسط دوستم خسرو مشعوف بر روی شعری بسیار زیبا از شاعری ناشناس ساخته شده که امیدوارم به لطف تو بتوانم از پس آن بر بیایم.
خدای من.... خوب می دانم که زجر هایی که اکنون در زندگی می کشم در مقابل این همه نعمتی که به من عطا کردی مثل یک سوزن هم نیست... خوب می دانم که اگر اکنون شکست خورده و خسته از دست دوستان (...) هستم این تلخی و شکست برای رشد من است و بس.
مراقبم باش خدای خوبم مراقبم باش.