ای خدای مهربان ای خالق عشق و احساس و ترانه. امروز می خواهم فقط با تو صحبت کنم تو که بهتر از هر کس حتی بهتر از خود من می دانی در درونم چه گذشت و چه می گذرد. تو که بهتر از هر کسی می دانی از تولد تا همین امروز هیچگاه نقابی بر چهره ام نداشتم! تو که می دانی هدف من چه بوده و چه هست...
ای خالق من! ای مهربان ترین. این نخستین باری نیست که در کمال صداقت در کمال راست گوئی به زمین می خورم. این اولین باری نیست که با مهربانی تمام آنچه در طی این سال ها آموخته بودم بی هیچ منتی در جای جای ترانه هایم گذاشتم تا به مردم تقدیم کنم...
شاید این بار نیز مانند هزاران بار دیگر در حال پس دادن آزمونی سخت هستم! نمی دانم! اما می دانم که این راه راه زندگی من بوده و تا همیشه همین خواهد بود. پس به هر قیمتی به امید تو این خالق احساس من ای خدای بزرگ دوباره بلند می شوم دوباره فریاد می زنم و دوباره زنده می شوم! مهم نیست اگر هیچ کس در این آشفته بازار ترانه درکم نکند! مهم این است که تو (آری تو این خدای مهربان من) از ترانه هایم خشنود باشی. بنده های تو که جای خود دارند.
امروز به امید تو دوباره برمی خیزم و دفتر قدیمی ترانه های آلبومی را که قرار بود ۱۲ سال پیش بیرون بیاید می گشایم و تا پای جان از حیثت تک تک ترانه هایم حمایت می کنم تا صدای فریادم هر چند کوچک را به گوش همگان برسانم.
به امید طلوع دوباره فریاد یک پرستوی مهاجر....