-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 10:32
اونقدر عاشقت بودم اسم خودم یادم رفت نمی دونی بی تو شب ها چجوری خوابم رفت هر چی بد کردی و بد گفتی شکستی دلمو از تو رنجیدم و اما... روز بعد یادم رفت روز بعد یادم رفت اونقدر عاشقت بودم ......... نفهدمیدم فقط منم که از این عشق داره می سوزه تنم قصه ما دو تا رو هر کی شنید گفت باید از عاشقی دل بکنم از عاشقی دل بکنم
-
تنهام!
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 22:41
خدای خوب و مهربانم سلام... این سومین نوشته من در این وبلاگ است! در حالی که چشمانم اشک بار و دلم شکسته! خدای من تو شاهدی! من به غیر از خوبی در حق کسی رفتاری نکردم. خدای من چرا تنهایی و اشک همدم همیشگی من شده است؟ خدایا آیا جواب نیکی و خوبی در حق بندگانت دلتنگی و تنهایی است؟ گناه من چیست خدای خوبم! من به جز تو کسی را...
-
اما هنوز دلم پر از صداقته....
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 10:16
خدای مهربانم سلام. خوشحالم از بابت لطفی که در حق این بنده ناچیزت داشتی و داری... امروز بعد از یک سال می توانم بنویسم که توانستم چند قطعه از کارهایم را به اتمام برسانم. ایران من ضبط شد. درخت احساس و پرستوی مهاجر هم به لطف تو تمام شدند... کار بعدی تمنا هست که توسط دوستم خسرو مشعوف بر روی شعری بسیار زیبا از شاعری ناشناس...
-
سرآغاز ...
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 14:48
ای خدای مهربان ای خالق عشق و احساس و ترانه. امروز می خواهم فقط با تو صحبت کنم تو که بهتر از هر کس حتی بهتر از خود من می دانی در درونم چه گذشت و چه می گذرد. تو که بهتر از هر کسی می دانی از تولد تا همین امروز هیچگاه نقابی بر چهره ام نداشتم! تو که می دانی هدف من چه بوده و چه هست... ای خالق من! ای مهربان ترین. این نخستین...